سگ سیاه وفادار ! یار همراهم !
برای بار هزارم ، تو را نمی خواهم !
حضور بختک سنگین نشسته بر سینه !
سقوط وزنه ی سربی ! کشیده در چاهم
مرا در این ظلمات تهی تو افکندی
خدنگ بغض نشاندی تو بر گلوگاهم
کجا روم که نباشی ، که آسمان باشد ؟
کجا پرم که نبندی به بند کوتاهم ؟
نشاط بزم ندزدی ز روزهای خوشم
سلاح رزم نگیری سر بزنگاهم
هوای تازه ی صبح بهار را نبری
به دشمنی نکشی پنجه بر رخ ماهم ...
هزار سال سیاه است کز تو بیزارم
سگ سیاه کجا می بری به اکراهم ؟
چقدر جنگ و جدل ، ما بهم گرفتاریم !
بیا کنار بیاییم عاقبت با هم ...
سمانه کهربائیان
.
.
پ ن : و چرچیل آن بیماری را سگ سیاه نامید .
hot page...برچسب : نویسنده : 0drmoeinshemirani7 بازدید : 24